هم از پوشش مادرم و کارهایی که میکرد خوشم نمیآمد، اما هیچگاه فکر نمیکردم پدرم او را بکشد.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و در دفاع از خودش گفت: زنم را کشتم چون کارهایش خستهام کرده بود. وقتی پسرمان دوسالش بود همسرم از من جدا شد. من هم دوباره ازدواج کردم تا اینکه ناهید با من تماس گرفت و گفت از طلاق پشیمان شده و میخواهد بهخاطر من و پسرمان برگردد. من هم که فکر میکردم او سرش به سنگ خورده همسر دومم را طلاق دادم و مجبور شدم ماهها بهطور قسطی مهریهاش را بپردازم، سپس دوباره با ناهید ازدواج کردم و زندگیمان را آغاز کردیم. ناهید کمک پرستار شده بود و حقوق خوبی هم میگرفت.
در مقابل من هم سعی میکردم با کار زیاد زندگی خوبی برای او بسازم. در نهایت با سختی زیاد توانستیم یک خانه 120 متری و یک ماشین بخریم، اما پساز مدتی ناهید رفتارش تغییر کرد و به من بیتوجه شد، حتی طرز حرف زدن و لباس پوشیدنش هم تغییر کرد ؛روی بدنش خالکوبی کرده بود که اصلاً آن را نمیپسندیدم.
وقتی اعتراض میکردم میگفت به تو ربطی ندارد و هرجوری دوست داشته باشم زندگی میکنم. تا اینکه یک روز متوجه شدم که همسرم چند خط تلفن همراه و گوشی دارد که از من پنهان کرده بود وقتی بیشتر پیگیری کردم متوجه شدم او یک خانه هم برای خودش اجاره کرده بود. با اطلاع از این موضوع خیلی عصبانی شدم و با هم دعوایمان شد،اما ناهید در مقابلم ایستاد و گفت که اگر نمیتوانی با من کنار بیایی طلاقم بده.
من به خاطر پسرم نمیخواستم دوباره او را طلاق بدهم به همین خاطر از او خواستم رفتارش را اصلاح کند و خالکوبیهای بدنش را پاک کند ،اما قبول نکرد و گفت زندگی خودم است و هرطوری راحت باشم زندگی میکنم اگر ناراحتی از من جدا شو. این حرفهایش مثل پتک بر سرم کوبیده شد و به یکباره باهم درگیر شدیم. ناگهان با چاقو ضربهای به او زدم که کشته شد بعد هم جسدش را مثله کردم و از خانه بیرون بردم.
سپس وکیل مدافع متهم در جایگاه حاضر شد و دفاعیات خود را مطرح کرد و خواستار تخفیف در مجازات متهم شد.
بعد از گفتههای متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.