داستان های واقعی
-
دامی برای شوهر ۳ زنه
دامی برای شوهر ۳ زنه من در یک خانواده تهیدست به دنیا آمدم، پدرم در یک زیر پله ای، بکار…
بیشتر بخوانید » -
چرا طــلاق؟
چرا طــلاق؟ درسفری که به یونان جهت دیداربرادران وخواهران خود داشتم، با جاوید آشنا شدم، جاوید دوست دوران مدرسه برادرم…
بیشتر بخوانید » -
چه کسی حدس میزد، یک اتفاق ساده، به یک ماجرای پیچیده تبدیل شود؟
چه کسی حدس میزد، یک اتفاق ساده، به یک ماجرای پیچیده تبدیل شود؟روزی که من با فریبرز ازدواج کردم، می…
بیشتر بخوانید » -
گاهی با خودم می اندیشم
گاهی با خودم می اندیشمکه شاید من یکی ازخوشبخت ترین مادرها باشم و خود خبرندارم، از سویی با مسائلی که…
بیشتر بخوانید » -
ازپیمانه تهی دست ولی بی نیاز بسیارآموختم
ازپیمانه تهی دست ولی بی نیاز بسیارآموختم برای چندمین بار دریک هفته، جهت خرید مایحتاج ضروری وغیرضروری، وارد یک فروشگاه…
بیشتر بخوانید » -
چرا طــلاق؟
چرا طــلاق؟ با عطا که حرف میزدم، تلفن اش مرتب زنگ می زد و همین اورا عصبی می کرد، پرسیدم…
بیشتر بخوانید » -
گاهی با خودم می اندیشم که شاید من یکی ازخوشبخت ترین مادرها باشم
گاهی با خودم می اندیشم که شاید من یکی ازخوشبخت ترین مادرها باشم و خود خبرندارم، از سویی با مسائلی…
بیشتر بخوانید » -
بازگشت مامی به خانه
بازگشت مامی به خانه رفته بودم استرالیا، برای عیادت مادرم، که دو عمل جراحی را پشت سرگذاشته بود و دراصل…
بیشتر بخوانید » -
سرگذشت زنی که قاتل شد!
سرگذشت زنی که قاتل شد! سرنوشت شوم من زمانی رقم خورد که در برابر خواستگاری یکی از بستگان مادرم سکوت…
بیشتر بخوانید » -
– رعنا با چهره ای سپید و قلبی سیاه
– رعنا با چهره ای سپید و قلبی سیاه زندگی پدر ومادرمان همیشه با عشق همراه بود، پدرم بعد از…
بیشتر بخوانید »