داستان های واقعی
-
من با پدر و مادرم با یک توقف 6 ماهه در یونان، به دالاس آمدیم،
من با پدر و مادرم با یک توقف 6 ماهه در یونان، به دالاس آمدیم، من که بعد از انقلاب…
بیشتر بخوانید » -
دخترم درقلب فاجعه کرونا در ایران
دخترم درقلب فاجعه کرونا در ایران یک ماه ونیم پیش، وقتی دخترم ثریا راهی ایران شد، هنوز هیاهوی کرونا برپا…
بیشتر بخوانید » -
سوءتفاهم!
سوءتفاهم! فقط به خاطر یک سوء تفاهم ساده زندگی ام در آستانه نابودی قرار گرفته است اگر مهارت «نه» گفتن…
بیشتر بخوانید » -
آن روزی که من و شوهرم موری و چهار فرزندمان به خانه جدید آمدیم
آن روزی که من و شوهرم موری و چهار فرزندمان به خانه جدید آمدیم، من متوجه پنجره روبرویی شدم که…
بیشتر بخوانید » -
باورم نمی شد این عکس شوهرعاشقم باشد
باورم نمی شد این عکس شوهرعاشقم باشد یک آخر هفته ، پرویز شوهرم با دوستان خود، راهی لاس وگاس شد.…
بیشتر بخوانید » -
من بخاطر 3 فرزند 2 تا 6 ساله، همیشه از اینکه یک بیبی سیتر استخدام کنم
من بخاطر 3 فرزند 2 تا 6 ساله، همیشه از اینکه یک بیبی سیتر استخدام کنم،می ترسیدم واز بس درخبرها،…
بیشتر بخوانید » -
چگونه کودکی بچه هایمان را برباد دادیم
چگونه کودکی بچه هایمان را برباد دادیم من و شوهرم سعید همیشه فکر می کردیم، سختگیری و گاه خشونت و…
بیشتر بخوانید » -
اپل پرداخت ۵۰۰ میلیون دلار خسارت به دارندگان گوشیهای قدیمی آیفون را پذیرفت
اپل پرداخت ۵۰۰ میلیون دلار خسارت به دارندگان گوشیهای قدیمی آیفون را پذیرفت اپل با پرداخت حداکثر ۵۰۰ میلیون دلار…
بیشتر بخوانید » -
آنکه نمیمیرد، زندگی نمیکند
آنکه نمیمیرد، زندگی نمیکند رضا داودی| همانطور که مرگ و نامیرایی همزمان ضروری و غیرممکن هستند، مرگ در عین حال…
بیشتر بخوانید » -
وقتی درفرودگاه ازمادرم خداحافظی می کردم، در گوشم گفت پسر!
وقتی درفرودگاه ازمادرم خداحافظی می کردم، در گوشم گفت پسر! فقط آرزو می کنم عاقبت بخیر بشوی، که شامل سلامت…
بیشتر بخوانید »