داستان های واقعی
-
– ژوبین ازهمان روزگم شد
– ژوبین ازهمان روزگم شد زهره از روزی که اطراف خود را شناخت و پدری بالای سرش ندید، مرا زیرسئوال…
بیشتر بخوانید » -
چرا طــلاق؟
چرا طــلاق؟ قرارنبود من و امید به تگزاس برویم، چون من شنیده بودم سیل و طوفان وگردباد غوغا می کند،…
بیشتر بخوانید » -
– درغبارمواد گم شده بودم
– درغبارمواد گم شده بودم غروب بود، که وارد خانه شدم. معمولا از بیرون خانه، بوی غذا به مشامم میرسید،…
بیشتر بخوانید » -
من به امید تحصیل به امریکا آمدم، ولی از همان روزهای اول چنان گرفتار هزینه های زندگی شدم،
من به امید تحصیل به امریکا آمدم، ولی از همان روزهای اول چنان گرفتار هزینه های زندگی شدم،که بکلی تحصیل…
بیشتر بخوانید » -
بعد از دیپلم دبیرستان، به در و دیوار میزدم که از ایران خارج شوم، تحمل زندگی در آن شرایط سخت مذهبی را نداشتم،
بعد از دیپلم دبیرستان، به در و دیوار میزدم که از ایران خارج شوم، تحمل زندگی در آن شرایط سخت…
بیشتر بخوانید » -
من وجمیله درایران با هم ازدواج کردیم، هردوعاشق هم شدیم.
من وجمیله درایران با هم ازدواج کردیم، هردوعاشق هم شدیم.قصدمان ماندگاری همیشگی درایران بود، چون به پدر ومادر و بستگان…
بیشتر بخوانید » -
– سایه ای ازپدرآنجا بود
– سایه ای ازپدرآنجا بود ما 3 خواهر و دو برادر، بهترین پدر ومادردنیا را داشتیم، عشق وتفاهم میان آنها،…
بیشتر بخوانید » -
بازگشت فرشته ها
بازگشت فرشته ها نمی دانم چرا دخترم سپیده، ازهمان نوجوانی نا آرام و سرکش و متفاوت بود. در درس و…
بیشتر بخوانید » -
ازروزی که کرونا، همه را خانه نشین کرد
ازروزی که کرونا، همه را خانه نشین کرد،من دلم خوش بود، بعد از سالها با فرزاد شوهرم فرصت گفتگووشناخت عمیق…
بیشتر بخوانید » -
آن سوی چهره داماد اصیل
آن سوی چهره داماد اصیل روزی که دخترم شیوا، از یک جوان اصیل و تحصیلکرده، که خواستار ازدواج با او…
بیشتر بخوانید »