داستان های واقعی

چقدر چهل سال پیش زود امروز شد!!!!!

چقدر چهل سال پیش زود امروز شد!!!!!

چقدر چهل سال پیش زود امروز شد!!!!!

۳۹۰۰ تومان بلیط رفت و برگشت به نیویورک آمریکا بود، برای ما که دانشجو بودیم، نصف بها ۱۹۵۰ تومان!!
صبحانه و نهار و شام به همراه ویسکی درجه یک “شیواز”، آبجو، آب پرتقال دسر شیرینی تازه، سالاد، میوه پرتقال و موز و سیب!! به مهماندارها میگفتیم: “ببخشید انار دون کرده ندارید؟!!!” همیشه میگفتند: “انشالله بعدا”!

خیلی وقت ها از هواپیما توی نیویورک پیاده نمیشدیم، میگفتیم به کاپیتان بگوئید ما یک چرتی میزنیم تا برگردیم ایران! اونهای که با پرواز ۷۴۷ ایران ایر به نیویورک رفته بودند، میدانستند که پارک هواپیماهای “ایران ایر” کنار پارکینگ “پان امریکن” بود. دوباره در برگشت چون ساعت ۱۰ صبح پرواز بود، قهوه با کیک، بعد آب پرتقال، بعد نهار‌ و بعد از ظهر انواع مشروبهای ویسکی “شیواز” و آبجو و شراب تا وقت شام که سئوال میکردند: “استیک یا شنیتسل مرغ با سالاد فرانسوی؟” بعد کمی چرت زدن و دوباره صبحانه و بعدش میوه و بعدش شراب قرمز با نهار، همراه با دسر میوه موز و پرتقال و سیب!!
اما آخرین باری که با پرواز مستقیم نیویورک به تهران داشتم برمیگشتم، آخرش خیلی بد بود!! مهماندار گفت: “مسافرین محترم، خانمها روسری ها رو سرتان کنید”!! رسیدیم. از مهماندار پرسیدم: “روسری برای چی؟!” گفت: “انقلاب شده!” من اونقدر رفته بودم و آمده بودم با تمامی مهماندارها رفیق شده بودم. آخرین باری که پیاده شدم، یک مهماندار بود موهایش بور بود به اسم “زری”. من رو صدا کرد گفت: “پیاده شدی انار دون کرده یادت نره!!!” هیچوقت متلکی که بارم کرد یادم نمیره!!
.
ده سال گذشت. برای کنفرانس علل اعتیاد کودکان به کنفرانسی در جزیره “بالی” کشور اندونزی دعوت شدم. پرواز من از تهران به مالزی با ایران ایر بود و بقیه مسیر با سنگاپور ایرلاین.
چند دقیقه ای هواپیما از زمین بلند شده بود، مهمانداری یک ظرف آب نبات جلوی من گرفت و گفت: “دونه اناری بردار!” پرسیدم: “زری تو هستی؟! چرا این شکلی شده ای؟!!” گفت: “نباید آرایش کنیم، مسافران تحریک میشوند!!!!” پرسیدم: “چیکار میکنی؟!” گفت: “سرمهماندار شدم. پرواز نیویورک که مالید، به جزیره پاتایا مسافر میزنیم یا کوالالامپور. بعد گفت: “بگذار آب نبات بدم به این بدبخت ها بهت میگم. بیا انتهای هواپیما آشپزخانه”
چند دقیقه بعد صدایم کرد. گفت: “آب میخوری یا آب پرتقال؟” گفتم: “آبجو!” گفت: “جو داریم اما آبش رو نه!” گفت: “مرد، گذشت اون روزهایی که سه روز هیچی نمیخوردید پرواز می کردید به نیویورک!!” گفتم: “سالهاست که دنبال تو میگردم تا یک سوالی ازت بپرسم. چرا اون روز به من گفتی پیاده شدی انار دون شده بخور؟!” جواب داد: “من با پرواز همه جای دنیا میرفتم، همه جور مسافری با هر ملیتی می دیدم. مشخص بود ملتی که ۳۹۰۰ تومن میدهند میروند نیویورک و برمیگردند و ۶ وعده غذا با ویسکی و آبجو و شراب و شامپاین و تکیلا رو قاطی با هم میخورند، بعد کاسه انار دون شده هم میخواهند، بالاخره از خوشی زیاد خودشون رو خیس میکنند!!!!!!”
ظهر شده بود. مهماندار از من پرسید: “نهار کوکو سبزی میخوردید یا کوکو سیب زمینی!!” پرسیدم: “خانم با چی میدین این کوکو بره پائین؟!!” گفت: “با آب معدنی”!!!
چقدر زود چهل سال پیش امروز شد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا