هدفم فقط انتقام گرفتن از زن ها بود زیرا من در جست و جوی محبت بودم و آن ها از همین نقطه ضعف من سوءاستفاده می کردند و به قول معروف مرا تیغ می زدند تا جایی که …
این ها بخشی از اظهارات جوان 23ساله ای است که با تلاش شبانه روزی توسط نیروهای ورزیده تجسس کلانتری سناباد مشهد به چنگ قانون افتاد. این جوان که با شگردی خاص و در پوشش مسافربر اینترنتی اموال زنان مسافر را به سرقت می برد، در حالی که با بیش از 10شاکی رو به رو شده بود، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد گفت: کودکی بیش نبودم که پدر و مادرم پس از کشمکش های فراوان بالاخره از یکدیگر جدا شدند و من هم مانند خیلی از کودکان دیگر کاسه گدایی محبت به دست گرفتم. مادرم بعد از طلاق مجبور بود برای تامین مخارج زندگی اش در خانه های مردم کار کند و من به ندرت می توانستم او را ببینم. پدرم نیز به دنبال کارو زندگی خودش بود و هیچ توجهی به من نداشت. من در حالی به مدرسه می رفتم و به تحصیلاتم ادامه می دادم که همیشه در آرزوی یک لبخند یا مهر مادرانه بودم.
بالاخره در 17سالگی دیگر ادامه تحصیل ندادم و در یک گل فروشی به عنوان شاگرد مشغول کار شدم تا هزینه های خودم را تامین کنم. پدرم نیز به عنوان راننده در یکی از شرکت های حمل و نقل کار می کرد ولی من هیچ گاه محبت او را احساس نکردم. دوست داشتم برای دقایقی کنارم بنشیند و مرا در آغوش بگیرد یا به حرف هایم گوش بدهد اما همه این ها در افکار و خیالات من بود و هیچ گاه رنگ واقعیت به خود نگرفت.
در همین روزها بود که با زن 30ساله ای آشنا شدم و با او رابطه برقرار کردم. به دلیل آن که هیچ وقت رنگ محبت را ندیده بودم، با هر لبخند آن زن بیشتر از گذشته شیفته اش می شدم و همه درآمدم از گل فروشی را برایش هزینه می کردم، اما او بعد از مدتی در حالی مرا رها کرد که به طور عجیبی در همان 17سالگی به او دل باخته بودم و همواره برایش خرید می کردم.
بعد از این ماجرا، با زنان دیگری که همه آن ها بزرگ تر از خودم بودند آشنا و وارد رابطه خیابانی شدم. با این حال همه آن ها فریبم دادند و به قول معروف فقط مرا تیغ می زدند تا این که روزی تصمیم گرفتم نه تنها نباید با هیچ زنی رابطه داشته باشم بلکه باید انتقام روزهای گذشته را از آن ها بگیرم. به همین دلیل یک کیسه 10کیلویی فیلم و سی دی خریدم و از پنج ماه قبل به مدت سه ماه در خانه نشستم و همه این فیلم ها را تماشا کردم. گاهی برخی از آن ها را که مردها وارد ماجراهای انتقام از زنان می شدند چندین بار بازنگری می کردم و از آن ها الگو بر می داشتم تا به طور دقیق شیوه های انتقام از زنان را با نقشه هایی که خودم در ذهن داشتم به صورت کامل ترکیب کنم و به اجرا بگذارم. بعد از سه ماه به خیابان آمدم و زنانی را که در حاشیه خیابان ایستاده بودند ، زیر نظر گرفتم.
خلاصه در چهارراه ابوطالب زنی را دیدم که در یک گفت وگوی تلفنی با فردی در آن سوی خط قرار می گذاشت. از حرف هایش مشخص بود که فردی سوار بر خودروی خارجی گران قیمت به دنبالش می آید اما حدود نیم ساعت بعد جوانی با یک پراید مدل پایین به سراغ آن زن آمد. او که گویی از این ماجرا ناراحت شده بود به جر و بحث و مشاجره با جوان پرایدسوار پرداخت. من که منتظر چنین شرایطی بودم، خودم را به آن زن رساندم و در حالی که وانمود می کردم آدم متشخص و سرشناسی هستم و قصد کمک به او را دارم، خودم را پسر یک تاجر پولدار معرفی کردم که چندین شرکت حمل و نقل بین المللی دارد. در ادامه این ماجرا، به آن زن گفتم با این که پدرم مردی ثروتمند است اما من قصد دارم روی پای خودم بایستم و غرورم را به او اثبات کنم. به همین دلیل هم یک پراید خریده ام و با آن در تاکسی های اینترنتی کار می کنم و …
خلاصه، آن زن هم که حرف های مرا باور کرده بود، به پیشنهاد من داخل خودروی پرایدم نشست و با هم به سمت شاندیز رفتیم و با یکدیگر گفت و گو کردیم. او سپس از من خواست با هم به بولوارسجاد برویم تا برایش خرید کنم اما من که نقشه دیگری در ذهن داشتم، او را به خیابان راهنمایی بردم تا یک نوشیدنی در کافی شاپ صرف کنیم. وقتی به محل مدنظر رسیدیم به او گفتم کیف و گوشی و دیگر وسایلت را داخل خودرو بگذار تا روی میزمان خلوت باشد. او همین کار را کرد اما من به بهانه سفارش نوشیدنی و شستن دست هایم از طرف دیگر کافی شاپ خارج شدم و سوار بر خودرو اموال او را به سرقت بردم. از آن روز به بعد زن ها را سوار می کردم و به همین ترتیب آن ها را به مرکز خرید یا رستوران می بردم و کیف و اموال شان را سرقت می کردم. تا این که نفهمیدم چگونه توسط نیروهای تجسس دستگیر شدم.
شایان ذکر است، در حالی که حدود 10نفر از شاکیان این جوان معروف به «ماکان» را شناسایی کردند، تحقیقات بیشتر در این باره برای کشف جرایم احتمالی دیگر وی همچنان ادامه دارد.