چهار سال است که زندگیام به حباب روی آب تبدیل شده است به طوری که حتی یک روز خوش نداشتهام. حادثه تلخی که پایههای زندگیام را لرزاند، مرا در مسیری قرار داد که انتهای آن جز تاریکی و تباهی چیز دیگری نیست. از روزی که پیامک های آن زن مطلقه و همسرم آغاز شد، تازه فهمیدم که…
زن 22 ساله که با چشمانی اشکبار این جملات را بر زبان میراند ، دفتر خاطراتش را به شش سال قبل ورق زد و به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاه مشهد گفت: در دبیرستان تحصیل میکردم که «مظفر» به خواستگاریام آمد. او با آنکه پسر عمهام بود اما اختلاف سنی زیادی داشتیم ،به همین دلیل من و خانوادهام با این ازدواج مخالفت کردیم ؛چرا که 13 سال اختلاف سنی میتوانست تاثیر زیادی در رفتارهای اجتماعی ما داشته باشد؛ اما خانواده عمهام با بیان اینکه مظفر به خاطر عشق و علاقه به من دست به خودکشی زده است ،احساسات و عواطف مرا تحریک کردند تا این که مجبور شدم بسیاری از خواستههایم را نادیده بگیرم و پای سفره عقد بنشینم.
خلاصه من که فکر میکردم مظفر مرا عاشقانه دوست دارد، زندگیام را به پایش ریختم تا کمبودی را در زندگی مشترکمان احساس نکند اما یک سال بعد در حالی که خوشبختی را با همه وجودم حس میکردم، آرام آرام ورق برگشت و روزگارم در مسیر تباهی قرار گرفت.
همسرم که کارمند یکی از سازمانهای نیمه دولتی بود، وقتی به خانه میرسید، فقط با گوشی تلفنش سرگرم بود و دیگر آن عشق و علاقه را در رفتار و گفتارش نمیدیدم. او ابتدا خستگی کار را بهانه میکرد اما خیلی زود فهمیدم فردی که در فضای مجازی همواره با همسرم چت میکند، یک زن مطلقه است. طولی نکشید که راز وحشتناک این چتهای شبانه فاش شد و زندگی و آرامش ما به هم ریخت. تازه فهمیدم آن زن جوان که «ساحره» نام دارد، قبلا همسایه عمهام بوده که ارتباط نامتعارف با مظفر برقرار کرده است. مظفر نیز به این ارتباط پنهانی ادامه داده تا جایی که همسر ساحره متوجه ماجرا میشود و به ناچار همسرش را طلاق میدهد. خلاصه خانواده عمهام که در جریان این ارتباط شوم قرار گرفته بودند، برای آن که از ازدواج مظفر با یک زن مطلقه جلوگیری کنند، به خواستگاری من آمدند و این گونه بدبختی مرا کلید زدند.
دیگر به همه رفتارهای همسرم مشکوک شدم و گوشی تلفنش را پنهانی بررسی کردم. آن جا بود که دنیا بر سرم خراب شد ؛چرا که با بررسی پیامها متوجه شدم آن زن جوان که همسرم نام «بهار زندگی» بر او نهاده است تا پاییز زندگی مرا رقم بزند، با مظفر از همان دوران مجردی به مسافرت و تفریح رفته، به گونه ای که همسرم بعد از ازدواج نیز به این ارتباط زشت ادامه داده است .وقتی موضوع پیامکها را با همسرم در میان گذاشتم او نه تنها اخم به ابرو نیاورد بلکه بیشرمانه از علاقهاش به ساحره سخن گفت! وقتی این ماجرا فاش شد، آن زن جوان تصاویر زننده زیادی را که با همسرم گرفته بود، برایم ارسال کرد.
او با بیحیایی به من گفت: تو پنج سال است که با مظفر زندگی میکنی اما من از هفت سال قبل با او رابطه دارم! مظفر باید با چه زبانی بگوید که تو را دوست ندارد و باید از زندگیاش بیرون بروی. ارتباط من و او براساس عشق و علاقه بنا شده است و تو فقط با خواندن صیغه عقد همسرش شدهای!! و …
خلاصه آن زن مطلقه در پیامهایی که برای همسرم ارسال کرده بود، از من به عنوان سگی نام برده که فقط مواظب همسرم هستم. البته این ماجرا تنها به ساحره مربوط نمی شد؛ چرا که مظفر نیز در دوران مجردی از بیکاری و اوضاع بد اقتصادی همسر ساحره سوءاستفاده کرد و آن قدر به ارتباط خیابانی خود با او ادامه داد تا این که ساحره را مجبور به خیانت به شوهرش میکند و اکنون نیز برای آن زن مطلقه پیام میفرستد که «امشب به عشق تو مشروب نوشیدم و …» بالاخره زندگی من این گونه در آستانه نابودی قرار گرفت در حالی که مظفر میداند خانوادهام اعتقادی به طلاق ندارند و آن را پدیدهای زشت میشمارند. او به تقاضای آن زن مدام سر و صدا راه میاندازد تا به این بهانه خانه را ترک کند و نزد او برود ؛نمیدانم چگونه برخی زنان مطلقه حاضر میشوند آشیانه خود را بر پایههای زندگی دیگران بنا کنند اما ای کاش…