کابوس اعدام در عشق ممنوعه زن خائن به شوهر
مردی که شوهر زن مورد علاقه خود را از پای درآورده بود، در یک قدمی چوبه دار موفق به اخذ رضایت اولیای دم شد و از قصاص رهایی یافت.
مرد 50 ساله که با وسوسه زن مورد علاقه خود،همسر او را از پا درآروده بود در یک قدمی قصاص،بخشیده شد.
بهمن ماه سال 95، ناپدید شدن ناگهانی مردی حدودا 50 ساله به نام علی اهل شهریار در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت.در حالی که حدود دو هفته از ناپدید شدن این مرد می گذشت،جسدی در حاشیه شهر شهریار کشف شد که خانواده علی بعد از مشاهده آن هویت جسد را تائید کردند.در حالی که پزشکی قانونی تائید کرد علی با ضربات چاقو از پا در آمده است،در ادامه روند رسیدگی پرونده روی میز بازپرس جنایی قرار گرفت.
همسر مقتول و مرد مورد او علاقه بازداشت شدند
در بررسی های قضایی،پرینت تماس های همسر مقتول حکایت از ارتباط مشکوک او با یکی از دوستان خانوادگی شان داشت.همین کافی بود که ماموران پلیس به او شک کرده و او را تحت بازجویی قرار دهند.بالاخره زن جوان لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایت همسرش برداشت و گفت:«از مدتی قبل با یکی از دوستان خانوادگی مان ارتباط پنهانی داشتم تا اینکه همسرم پی به ارتباط ما برد.برای همین نقشه قتل او را کشیدیم تا فاش شدن راز ارتباطمان باعث نشود که همسرم برایمان دردسر درست کند.»
با اعتراف زن مقتول به قتل،ماموران همدست او را آغاز کردند و رسیدگی به پرونده در روال قانونی قرار گرفت.اولیای دم در دادگاه تقاضای قصاص متهم را کردند و بنا به درخواست آنها حکم قصاص صادر شد.اما درست زمانی که متهم در یک قدمی چوبه دار قرار داشت،فرزندان مقتول و پدر او به عنوان اولیای دم از قصاص اعلام گذشت کردند.
در ادامه این گزارش گفتگوی اختصاصی با متهم پرونده را بخوانید.
اتهام قتل را قبول ندارم
چند وقت است در زندان هستی؟
حدود سه سال است بی گناه من را به زندان انداخته اند!
مگر اتهامت قتل نیست؟
بله ولی اتهامم را قبول ندارم!
در مورد حادثه برایمان بگو.
پسر مقتول شاگرد مغازه من بود.چند سالی بود که او را می شناختم.یک روز همسر مقتول با من تماس گرفت و از من خواست او و مادرش را به قزوین ببرم.قرار بود یکی دو روز بعد هم دوباره به قزوین بروم و آنها را برگردانم اما یکدفعه همسر مقتول با من تماس گرفت و گفت همسرم ناپدید شده است.
چرا تو مادر و مادربزرگ را به شهرستان رساندی؟
چون آنها خانواده ضعیفی بودند و لحاظ مالی توان خوبی نداشتند.
بعد چه شد؟
من با پسر مقتول حدود دو هفته همه جای شهر را گشتیم.اما ردی از پدرش نبود.بعد از دو هفته با ما از اداره آگاهی تماس گرفتند و گفتند جسدی در حاشیه شهر شهریار پیدا شده است.ما برای شناسایی رفتیم و دیدیم که پدر شاگردم را به قتل رسیده بود.
چطور دستگیر شدی؟
خانواده مقتول قتل را گردن من انداختند.در اداره آگاهی گفتم که بی گناهم اما کسی باور نکرد.
چطور رضایت گرفتی؟
خانواده ام بارها به خانه خانواده مقتول رفتند.ریش سفیدان فامیل هم پادرمیانی کردند و با پرداخت وجه المصالحه بالاخره توانستیم از آنها رضایت بگیریم.
با اینکه ادعا می کنی بی گناه بودی پس چرا وجه المصالحه پرداخت کردی؟
هیچ کس حرف من را باور نمی کرد.من هم برای نجات جان خودم از قصاص مجبور شدم وجه المصالحه را پرداخت کنم.من حتی می توانستم ثابت کنم که موقع قتل قم بودم.مدتی بود با خانواده ام مشکل پیدا کرده بودم و به قم رفته بودم تا با پدرزن پسرم درباره مشکل خانوادگی مان صحبت کنم.
پدرزن پسرت شهادت نداد که تو خانه او بودی؟
نه چون به قم که رسیدم پشیمان شدم و به خانه شان نرفتم.فقط زیارت کردم و برگشتم.
تو در اظهارات اولیه خود نزد پلیس به قتل اعتراف کردی؟
بله اما اعترافات من تحت فشار بود.قاضی پرونده هم رای را بر اساس اظهارات قرین به واقع من صادر کرد.
واقعا اظهارات تو قرین به واقعیت بود؟
بله چون من به این خانواده نزدیک بودم و در تمام لحظات کنارشان بودم و جسد را هم دیده بودم.حتی در پزشکی قانونی هم همراه جسد بودم و می شنیدم که پزشکان پزشکی قانونی در مورد محل اصابت ضربه ها چه می گویند.
علت بازداشت شدن همسر مقتول چه بود؟
نمی دانم.حضور ذهن ندارم.