درباره نسخه جدید «ترمیناتور» و رازها و داستانهایش
درباره نسخه جدید «ترمیناتور» و رازها و داستانهایش

درباره نسخه جدید «ترمیناتور» و رازها و داستانهایش
«ترمیناتور: سرنوشت تاریک» که از ۱۳ آبان امسال در سطح جهان اکران میشود، ششمین قسمت از این سری فیلمهای اکشن و جذاب و علمی- تخیلی به شمار میآید اما فرقی آشکار با قسمتهای دنبالهای سایر فیلمها دارد.
سازندگان«ترمیناتور ۶» بهجای اینکه خط داستانی این فیلمها را استمرار بخشند و در این قسمت تازه ادامه رویدادهایی را توضیح بدهند که در قسمت پنجم آمده بود، مستقیماً و با ارجاع به وقایع دو فیلم نخست قصه خود رادنبالهای بر آنها تلقی کردهاند و فیلم جدید از نقطه پایانی قسمت دوم آغاز میشود و از آنجا به سمت آینده حرکت میکند. هر دو قسمت نخست ترمیناتور که بهترین و کاملترین ترمیناتورها بودند و در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۹۱ عرضه شدند، از کارگردانی درخشان جیمز کامرون کانادایی بهره میگرفتند ولی قسمتهای سوم تا پنجم که در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ به نمایش درآمدند و نامهای جنبی «بهپاخیزی ماشینها»، «رستگاری» و «پیدایش» را داشتند، به سبب برخوردارنبودن از این نعمت در دام نزول آشکاری افتاده بودند و هرچند به لحاظ فنی و جلوههای بصری ویژه در سطح بالایی قرار داشتند اما داستانهای غیر عادی یا غلو شدهای داشتند که بینندگان را دلسرد و دچار نوستالژی گذشته میکردند.
گذشتهای که کامرون طی آن برپایه قصههایی خیالی، از مسافران تونل زمان و حضور آنها در جمع مردم زمانه فعلی و تلاش آیندگان برای حفظ نوجوانی یاد میکرد که اگر میماند و رشد میکرد و قوی میشد، ریشه ماشینهای انساننما را از سطح کره خاکی میزد و در نتیجه حفظ یا محو وی میتوانست واقعهای سرنوشت ساز باشد. در عینحال کامرون از مهارتهای فنی چشمگیری بهره میبرد که امکانات پیشرفته جلوه های ویژه بصری در اختیار وی میگذاشت تا بویژه قسمت دوم ترمیناتور را در سال ۱۹۹۱ به یکی از بهترین کارهای علمی – تخیلی و حادثهای تاریخ سینما تبدیل کند.
سه عنصر مهم
سه عنصر مهم و کلیدی آن دو نسخه اولیه و درخشان ترمیناتور که دو نفرشان در نسخههای سوم تا پنجم سهمی نداشتند، به فیلم ششم عودت داده شدند تا این فرانچیز ۳۵ ساله به اوج برگردد و آنها لیندا همیلتون، آرنولد شوارتزنگر و البته جیمز کامرون هستند. همیلتون در دو قسمت اول این سلسله فیلمها ایفاگر نقش سارا کانور مادر جان کانور یعنی همان نوجوانی بود که باید حفظ شود تا با موجودات بد طینت ماشینی بجنگد و آنها را از استیلا بر کره خاکی بازدارد و آرنولد چهره بد فیلم نخست، در فیلم دوم به مسافری تبدیل میشود که به زمان فعلی میآید تا کانور را حفظ کند و کامرون هم نیاز به توضیح اضافی ندارد، بجز اینکه بگوییم او پس از رها کردن قسمتهای سوم و پنجم از نو امتیاز ساخت قسمتهای بعدی و بواقع تملک این پروژه را برای خود خریداری کرد و در قسمت ششم نیز یکی از داستان پردازان اصلی است و هم یکی از تهیهکنندگان.
اضافه بر اینها نفرات تازهای هم مثل مکنزی دیویس بازیگر «بلید رانر ۲» (و به قولی «بلید رانر ۲۰۴۹»)، گابریل لونا هنرپیشه «ایجنتهای شیلد» و ناتالیا رییس هم به جمع بازیگران فیلم تزریق شده و کنار نامداران فوق قرار گرفتهاند. کارگردانی هم به تصمیم کامرون که سرش بشدت گرم ساختن و تکمیل قسمتهای دوم تا پنجم «آواتار» است و آنها را در سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۵ اکران خواهد کرد، به تیممیلر سپرده شده که پیشتر یک متخصص جلوههای بصری بود و با ارائه «ددپول یک» در سال ۲۰۱۶ طعم کارگردانی را با موفقیت فراوانی در گیشهها چشید.
تیر تازهای به سوی هدف
تیم میلر میگوید دیوید الیسون یکی از تهیهکنندگان اصلی «پیدایش» و فیلم جدید نیز در انتخاب او بهعنوان کارگردان سهم بسزایی داشت. «پیدایش» و به روایتی «ترمیناتور۵» هم تلاش دیگری برای جمعبندی داستانهای ترمیناتور و بویژه دو قسمت اول و ادامه دادن به اتفاقات آنها بود و با اینکه با وجود بازگشت یک آرنولد رها شده از مسئولیتهای فرمانداری ایالت کالیفرنیای امریکا و ظهور مجدد وی بر پردههای نقرهای به حد و حدود مورد نظر نرسید اما آنقدرها هم فیلم بدی نبود.
الیسون اصرار داشت که در «سرنوشت تاریک» یعنی قسمت ششم تیر تازهای به سوی این هدف انداخته شود و میلر در همین ارتباط میگوید: نظر الیسون این بود که من به سبب وابستگی و ارادتم به فیلمهای این فرانچیز و تجربه کردن کارهای مختلف علمی- تخیلی و فراهم آوردن امکانات تکنولوژیک آنها گزینه مناسبی برای هدایت فیلم ششم هستم و میزان اشتیاق من برای بازگرداندن فرانچیز به نقطه اوج آن کم از اشتیاق وی و حتی کامرون و آرنولد نبود. این چنین بود که همگی مصممتر شدیم نقاط اوج و کلیدی دو قسمت اول این فرانچیز را که فیلمها بشدت بر آنها تکیه داشتند از نو عرضه و آنها را به روزسازی کنیم.
تغییر از بد به خوب
میلر اینگونه ادامه میدهد: در میان کاراکترهای آن دو فیلم، صرفنظر از آرنولد که خواه ناخواه چهره غالب و مرکزیترین مهره فیلم است، به سارا کانور میرسیم که روح و جان فیلم را شکل میدهد یا دست کم آن را متجلیتر میسازد. او در فیلم اول به این سبب که مادر جان کانور و حافظ جان وی است، توسط کاراکتر آرنولد که از آینده به گذشته سفر کرده و خواهان حذف جان کانور است، هدف گرفته میشود و قهرمانانه روبهروی او میایستد و در فیلم دوم که جلوه های ویژه آن بهرغم گذشت قریب به ۳۰ سال از زمان اکران آن هنوز باورنکردنی به نظر میرسد، همان هیأت و حالت را حفظ میکند اما آرنولد به تصمیم کامرون با تغییر وضعیت آشکار از آدم بد ماجرا به چهره خوب قصه، کنار سارا میایستد تا این بار نه قاتل جان کانور (با بازی ادوارد فرلانک) بلکه منجی او باشد و آدم بد قصه با بازی حساب شده و ماشینی رابرت پاتریک موجودی است که از آینده به امروز آمده و از فلزی شکل میگیرد که هر چقدر هم افروخته و ذوب شود تا قبل از سکانس پایانی فیلم نابود نشدنی بهنظر میرسد و پس از هر بار ذوب و قطع شدن تکهها و قسمتهای مختلف وجودش مثل خمیری که به هم چسبانده شود، دوباره شکل میگیرد و یکپارچه میشود و دردسرسازی میکند.
حضور قهرمانانه
با این همه تیم میلر تأکید چند باره براین موضوع دارد که نه جان کانور و نه حتی آرنولد بلکه سارا کانور بود که برای او چرخ اصلی به حرکت درآورنده این سلسله داستانها بهشمار میآمد و این زن سختکوش و مادر دلسوز قهرمان اصلی و مهره کلیدی این سری قصههای فانتزی اما پر برخورد و پرکشش است. میلر میافزاید: برای من ترمیناتور همیشه قصه سارا کانور بوده است. زنی که حاضر است بمیرد اما پسرش زنده بماند تا بعداً عامل مرگ کسانی شود که نقشه تسخیر کره خاکی را در سر میپرورانند. یکی از دلایل اصلی بارزتر شدن هرچه بیشتر این نقش از نظر من و بسیاری از ناظران دیگر بازی عالی و حضور قهرمانانه لیندا همیلتون در این نقش در دو فیلم اول بود و غیبت وی در قسمتهای سوم تا پنجم خسرانهایی فاجعهوار را به آن قصهها و روند تکوین وقایع وارد کرد.
بارها با خودم فکر کردم اگر لیندا همیلتون بعداز ۲۸ سال دوری از ترمیناتورها بپذیرد که یک بار دیگر به این عرصه ورود و نقش سارا کانور را ایفا کند، بهترین رویدادهای ممکن برای ما خواهد بود و این اتفاقی بود که دقیقاً افتاد و ما یک بار دیگر او را در قلب حوادث در فیلم ششم داریم. همچنان جنگنده و اسلحه بهدست و در پی حفظ پسرش و استمرار بخشیدن به فرآیندهایی که بشریت را از هجوم بیرحمانه ماشینها مصون نگهمیدارد. اینکه سالها از حوادث قبلی گذشته و اتفاقات متعددی برای سارا کانور طی این مدت روی داده، مسألهای بود که بر جذابیتهای ناشی از غیبت وی میافزود و ما باید با کمک همیلتون همه این تغییرات را شکافته و او را از نو برای بینندگان تعریف و ترسیم میکردیم.
در جستوجوی چیزی تازه
خود لیندا همیلتون هم معترف است که جذابیت لمس و ترسیم مجدد کاراکتر سارا کانور پس از قریب به سه دهه دوری از آن نخستین مسألهای بود که وی را به سمت این پروژه سوق داد. وی میگوید: البته در ابتدا شکهایی داشتم و از خودم میپرسیدم آیا این کار صحیح است یا تمامی خاطرات خوب دو فیلم نخست را ویران و مرا هم خراب خواهد کرد. دو فیلم نخست بهقدری خوبند که جای بحث و گلهای را باقی نمیگذارند و در آن فیلمها شخصیت سارا کانور چنان خوب پرورانده شده که این ترس واقعی و اساسی وجود داشت که ورود مجدد به آن بیش از آنکه سازنده باشد، خسران ساز است.
بزرگترین درخواست و اصرار اصلی من روی این نکته بود که حتماً چیز تازهای برای گفتن در این فیلم و بازگویی قصه سارا داشته باشیم و رازها و داستانهای ما متفاوت باشد وگرنه از مطرح کردن مجدد وی چه بهرهای نصیب ما میشد؟ در نماهای اول فیلم جدید سارا را در شرایطی میبینیم که در گوشهای تاریک نشسته و نوعی توحش پنهان در وجودش رخنه کرده است. مأموریت او هم نسبت به گذشته تغییر کرده است. گذر زمان با او خوب تا نکرده و او دل شکسته و تلخکام و بسیار تنها است و فقط نوعی تحولات ترمیناتوری میتواند خون او را به جوش بیاورد و سارا را به موجودی تبدیل کند که پیشتر بود.