به زلالی آب؛ یادداشتی برای زادروز استاد گلپا
به زلالی آب؛ یادداشتی برای زادروز استاد گلپا
به زلالی آب؛ یادداشتی برای زادروز استاد گلپا
صدای استاد علی اکبر گلپایگانی برای ما دهه شصتیها کمی غریبه بود. آن روزهایی که با رادیو انس و الفت دیرین داشتم و برنامههای شبانگاهی رادیو پیام و سایر بخشهای رادیو پخش میشد، خبری از این صدای ناب موسیقی نبود. در لابلای برنامهها برای تفننی هم که شده تصنیف و گاهی آوازی از یک خواننده موسیقی اصیل پخش میشد.
برخی را میشناختم و برخی را مجری تنها به معرفی نامش اکتفا میکرد و رد میشد. اگر مجری کارشناس موسیقی بود برای اینکه زحمت آهنگساز و شاعر هم به جا آورده باشد، نیم نگاهی به معرفی آنها هم داشت تا حق مطلب ادا شود. رادیو برخلاف تلویزیون مشتریان خوبی داشت و در پخش موسیقی برای خودش برو بیایی به راه انداخته بود.
گاها در لابلای بحثهای موسیقی اشاراتی به نحوه آوازخوانی برخی اساتید میشد و غافل از پخش حتی یک قطعه تصنیف یا آواز از آنها. آن روزها (دهه هفتاد) کاستی از استاد گلپا به بازار موسیقی عرضه نشده بود، آن هم در روزهایی که بازار داغ موسیقی دست استاد محمدرضا شجریان و علیرضا افتخاری بود و گاها بهرام حصیری، صدیق تعریف، شهرام ناظری و بقیه آلبومی به بازار روانه میکردند. زمان گذشت تا در محفل دوستانهای در یک مکان عمومی صدایی پخش شد که مرا به فکر عمیق فرو برد؛ صدایی صاف و زلال از جنس آینه. ناشناخته بود اما در صدایش حرفها برای گفتن داشت!
اجرای صحیح کلمات با آن آهنگ دلنشین که صدا را تکمیل کرده بود: «تبسمهای باطل نقش زد آینده ما را…» از صاحب آن مکان نام خواننده را پرسیدم. با خندهای از سر شوق نام گلپا را به زبان آورد. با دوستان اهل دل صحبت از این استاد شد که چرا در این سالها نام و نشانی از او نشنیده بودیم.
همه چیز به این جا ختم بخیر نشد، زمان کمی به جلو حرکت کرد تا سراغی از او گرفتم، شاید اگر آن صدا را در آن محفل دوستانه نشنیده بودم، شنیدن صدا برای من ممکن نبود. برخلاف برخیها خبری از بازخوانی تصنیف و ترانههای قدیم در کار او جایی نداشت. انتخاب اشعار با آهنگهای خاص طعم دیگری داشت. گلپا متعلق به دوران طلایی موسیقی ایران است که در خواندن شنونده را به فکر عمیق فرو میبرد؛ شاید این قابلیت هنری یک هنرمند است که شنونده باید با آن پیوند داشته باشد.
زندگی در عصری که روزانه خوانندگان جدید با شکل و شمایل متفاوت در بازار موسیقی رنگی به خود میگیرند تا به نان و نوایی برسند،حال دیگری به خود گرفته است.
خوانندگان (نه هنرمندان) برای رسیدن به ستیغ شهرت به آب و آتش هم میزنند، پردهها را کنار میزنند و در این مسیر تلاش برای ربودن گوی سبقت است، غافل از اینکه این گلپا بود که با «مست مستم ساقیا دستم بگیر…» یک شهر و در واقع یک ملت را به تامل واداشت، تامل به حلاوت هنر فاخرش.
دهم بهمن زادروز این استاد آواز ایرانی بهانهای برای تبریک به خودش و هنرش است. نفسش همیشه گرم.